نویسنده: محمد عظیم محسنی دایکندی




 

یکی از مسائل مهم رجعت که مورد بحث قرار گرفته است، تکرار رجعت می باشد که آیا رجعت دوّم و سوّم و ... وجود دارد؟ آن چه از آیات و روایات به ذهن تبادر می کند، یک بار رجعت کردن است که معنای لغوی رجعت هم یک بار بازگشتن است. هم چنین از ادلّه رجعت استفاده می شود که عصر ظهور، ظرف زمانی عصر رجعت خواهد بود و در همان اوایلِ عصر ظهور به اتمام می رسد و استمراری نخواهد داشت. گذشته از این، فلسفه رجعت که تحقّق حاکمیت مؤمنان بر جهان و انتقام از ستمکاران و تجلّی قدرت و عظمت الهی است، در اوّلین دوره عصر رجعت در زمان ظهور حضرت مهدی انجام می گیرد. یکی از فلسفه های رجعت، ارتقای مدارج کمال معنوی است که در اثر موانعی، نتوانستند به آن مرحله کمال نهایی برسند؛ ولی در اوّلین عصر رجعت، کنار آخرین حجّت الهی آن موانع برطرف شده و نیاز به رجعت دوّم و سوّم .. نیست. ممکن است این سؤال مطرح شود که فلسفه رجعت، تنها به این ها خلاصه نمی شود. شاید فلسفه های دیگری وجود داشته باشد که ما نمی دانیم.
این حرف درست است؛ امّا اثبات یک چنین ادّعایی، نیاز به ادلّه قوی و مستند دارد. مثل اصل مسأله رجعت که به آیات و روایات متواتر، اجماع و حکم عقل ثابت شد؛ امّا نسبت به تکرّر رجعت، چنین دلیلی وجود ندارد.
تنها چند روایت درباره امیر مؤمنان و امام حسین (علیه السّلام) هست که دلالت بر تکرّر رجعت آنان می کند و فوق العاده دارای اهمیّت است؛ همانند اصل رجعت. لازم است در این باره بررسی صحیح صورت بگیرد.

الف. تکرّر رجعت امام علی (علیه السّلام)

در ابتدا به بررسی روایات مربوط رجعت مکرّر حضرت امیرمؤمنان علی (علیه السّلام) می پردازیم.
1.در بحارالانوار روایت مفصّلی از کتاب واحده نقل شده که از آن، تکرّر رجعت حضرت علی (علیه السّلام) و حکومت آن حضرت استفاده می شود.(1)
از امیر المؤمنین (علیه السّلام) در ضمن این حدیث نقل شده است که فرمود:
... خداوند از پیامبران پیمان گرفت تا به ما ایمان آورده و ما را یاری دهند چنان که فرمود:«(به یاد آورید) هنگامی که خداوند از پیامبران پیمان گرفت که هرگاه به شما کتاب و حکمت دادم، آن گاه پیامبری به سوی شما آمد که آن چه با شما است را تصدیق می کند، به او ایمان آورید و او را یاری دهید.»
و به زودی همه شما او را یاری می کنید. خداوند از من و پیامبر هم پیمان گرفت که یکدیگر را یاری دهیم. من هم او را کمک کردم و پیش رویش جنگیدم و دشمنانش را کشتم و به عهد خود وفا کردم؛ امّا کسی از اولیای خدا و پیامبران، او را یاری نکرد؛ زیرا در گذشته از دنیا رفته بودند؛ ولی به زودی مرا یاری خواهند کرد و میان شرق و غرب زمین، زیر فرمانروایی من خواهد بود. خداوند به زودی همه را از آدم تا محمّد (صلی الله علیه و آله و سلم) بر می انگیزد و با شمشیر بر سر دشمنانم می زنند. چه شگفت انگیز است، مردگانی که خداوند آن ها را گروه گروه زنده می کند. پیامبران شمشیرهای خود را می کشند و بر ستمگران و طرفدارانشان می زنند، تا خداوند به آنچه وعده داده است وفا کند که فرمود:« خداوند به کسانی از شما که ایمان آوردند و کارهای شایسته کردند، وعده داده است که حتماً آن ها را فرمانروایان روی زمین گرداند». من پس از رجعت، رجعتی دارم. من دارای رجعت ها، حمله ها و انتقام ها و دولت های شگفت آورم.
در این روایت، تکرار رجعت امیرالمؤمنین (علیه السّلام) مطرح شده است؛ امّا با این روایت، نمی شود تکرّر رجعت حضرت امیر را ثابت کرد. چون محمّد بن الحسن بن عبدالله و جعفر بن محمّد بجلی در سند این روایت وجود دارد که مجهول و ناشناخته اند و نام آن ها در کتاب های رجالی نیامده است که «حدیث مهمل» گفته می شود. این قسم حدیث، جزء حدیث های ضعیف است. دیگر این که همه کسانی که این روایت را نقل کرده اند از کتاب واحده نقل کرده اند. گرچه مؤلّف این کتاب که حسن بن محمّد جمهور است، ثقه می باشد؛ امّا از راویان ضعیف روایت می کند و بر روایت مرسل اعتماد دارد.(2)
نیز همان طور که قبلاً تذکّر دادم، در رجعت های بعدی هیچ فلسفه ای وجود ندارد.
2. روایت دیگری که از آن بر تکرّر رجعت و حکومت امیرالمؤمنین حضرت علی (علیه السّلام) استفاده می کنند، این است:
...إنِّی لَصَاحِبُ الکَرَّاتِ وَ دَولَةِ الدُّوَلِ وَ إِنِّی لَصَاحِبُ العَصَا وَ المِیسَمِ وَ الدَّابَّةُ الَّتِی تُکَلِّمُ النَّاسَ (3)؛
... من صاحب رجعت ها و دولت دولت ها هستم و صاحب عصا و آهن داغ کننده ام. من جنبده زمینم که با مردم سخن می گوید.
این روایت دارای چند اشکال است:
مشکل اول: از متن این روایت، تکرّر اثبات نمی شود و قابل تأویل است. چنانکه مرحوم طریحی می گوید، احتمال می رود که مقصود، افتخار در شجاعت و بازگشت برای کشتن دشمنان در کارزار باشد، او می نویسد:
«... او اشاره الی الرّجعة زمان خروج صاحب الامر و یناسبه قوله «و دولة الدول» ای أنا صاحب الدولة؛
یا این که اشاره است به بازگشت در زمان قیام حضرت مهدی. مناسب این احتمال، قسمت بعدی روایت است که می فرماید:«من صاحب دولت دولت ها هستم».(4)
مشکل دیگر، ضعف سند آن است؛ چون ابوعبدالله الریاحی و ابوصامت حلوانی که روایت را بدون واسطه از امام باقر (علیه السّلام) نقل کرده اند، مجهول هستند و در نتیجه روایت ضعیف می باشد.
3. روایت دیگری است از عبدالکریم بن عمرو خثعمی که امام صادق (علیه السّلام) فرموده است:(5)
شیطان از خداوند درخواست کرد که او را تا روز قیامت مهلت بدهد؛ امّا خداوند از درخواست او امتناع ورزید و رد کرد. فرمود: تا «روز معلوم » از مهلت داده شدگانی.
هنگامی که روز معلوم رسد، شیطان با همه پیروانش از زمانی که خداوند آدم را آفرید تا روز معلوم - آشکار می گردند و آن هنگام آخرین رجعت و بازگشت حضرت علی (علیه السّلام) می باشد. پرسیدم: آیا رجعت تکرار می شود؟ فرمود: آری! قطعاً چند رجعت است. هیچ امامی نیست مگر این که مؤمنان و فاجران زمانش با او رجعت می کنند تا آنکه خداوند مؤمن را بر کافر غلبه دهد.
پس زمانی که «وقت معلوم » فرا رسد، امیرالمؤمنین (علیه السّلام) در میان یارانش رجعت خواهد کرد و شیطان هم میان یارانش می آید و محل رویارویی آن ها در زمینی از زمین های فرات به نام «روحا» نزدیک کوفه است و چنان جنگی می کنند که از زمانی که خداوند عالم را آفرید تا آن زمان، بی سابقه بوده است.
گویا الآن می بینیم اصحاب علی (علیه السّلام) را که حدود صد قدم به عقب برگشته اند و قسمت هایی از پاهای آن ها در آب فرات واقع شده و فرو رفته است. در این هنگام، عذاب الهی بر ابلیس و یارانش نازل می شود و رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) کار را به پایان می رساند. در دست آخر حضرت، سلاحی از نور است که وقتی ابلیس آن را می بیند به عقب باز می گردد. یارانش به او می گویند: به کجا می روی در حالی که به پیروزی رسیده ای و او پاسخ می دهد:« من چیزی را می بینم که شما نمی بینید»، «من از پروردگار عالمیان می ترسم» پس در این هنگام، پیامبر به او می رسد و نیزه ای را میان دو کتفش فرو کرده و ابلیس با پیروانش به هلاکت می رسند. آن گاه با نابودی او، خداوند عبادت می شود و چیزی شریک او قرار داده نمی شود و امیر مؤمنان (علیه السّلام) چهل و چهار هزار سال حکومت می کند. تا این که برای مردی از شیعیان حضرت علی (علیه السّلام) هزار فرزند پسر متولّد می شود. در آن هنگام دو باغ سرسبز کنار مسجد کوفه و اطراف آن ظاهر می شود، تا خدا هر چه بخواهد».
این همان روایتی است که در بحث طول عمر بیان شد و از این روایت، تکرّر رجعت حضرت امیر استفاده می شود و هم چنین شیطان در آخرین رجعت آن حضرت، توسط پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) کشته شده و آن حضرت مدّت چهل و چهار هزار سال حکومت می کند.
امّا جواب:
در سند این روایت، عبدالله بن قاسم حضرمی است که آدم دروغگو و غلوکننده معرّفی شده است.
همچنین اشکال هایی در مضمون این روایت وجود دارد که قابل توجّه خواهد بود:
چگونه ممکن است که قبل از این، امیرمؤمنان و سایر ائمّه (علیهم السّلام) در کنار حضرت مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) حضور داشته باشند و با شیطان نجنگند. فقط در رجعت سوّم و یا چهارم با شیطان درگیر شوند. آن هم امیرمؤمنان در حال شکست بوده که ناگاه حضرت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) آمده و آن حضرت را نجات دهند. این چگونه جنگی است که اصحاب شیطان، هم می جنگند و هم پیامبر را نمی بینند. گذشته از این، جنگ شیطان با انسان، جنگ با اسلحه و تفنگ و شمشیر نخواهد بود؛ بلکه مخالفت و دشمنی آن با انسان، در حدّ وسوسه و ترغیب و تشویق به معصیت و گناه است، تا انسان از یاد خدا غافل بماند. دیگر این که طبق آیات قرآن مهلت شیطان تا روز معلوم است.
بنابر روایت موثقی که حسین بن خالد از امام رضا (علیه السّلام) نقل می کند که آن حضرت فرمودند:
«قال الی یوم الوقت المعلوم و هو خروج القائمنا اهل البیت(6) است».
که آن روز با آخرین رجعت امیر مؤمنان، فاصله زیادی دارد؛ هر چند به تکرار رجعت قائل شویم.
همچنین از این روایت استفاده می شود که در هر رجعت، دشمنان آن حضرت نیز رجعت می کنند؛ امّا این موضوع با صریح آیه که می فرماید: ( حرام علی قریة اهلکناها انهم لا یرجعون) منافات دارد؛ زیرا دشمنان آن حضرت، در رجعت اوّلیه، یک بار عذاب شده اند و دیگر رجعتی برای آنان نخواهد بود.
به هر صورت به این روایت نمی شود اعتماد کرده و اثبات تکرّر رجعت کرد و فلسفه ای بر این رجعت وجود ندارد.
4. روایت دیگری است از امام صادق (علیه السّلام) که بر حکومت حضرت علی (علیه السّلام) و پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) و تکرار رجعت امیرالمؤمنین (علیه السّلام) دلالت می کند:
سَعدٌ عَنِ ابنِ عِیسَی عَنِ الیَقطِینِی عَنِ الحُسَینِ بنِ سُفیَانَ عَن عَمرِو بنِ شِمرٍ عَن جَابِرِ بنِ یَزیدَ عَن أبِی عَبدِ اللَّهِ (علیه السّلام) قَالَ إِنَّ لِعَلِی (علیه السّلام) فِی الأرضِ کَرَّةً مَعَ الحُسَینِ ابنِهِ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَیهِمَا یُقبِلُ بِرَایَتِهِ حَتَّی یَنتَقِمَ لَهُ مِن بَنِی أُمَیَّةَ وَ مُعَاوِیَةَ وَ آل مُعَاوِیَةَ وَ مَن شَهِدَ حَربَهُ ثُمَّ یَبعَثُ اللهُ إِلَیهِم بِأنصَارِهِ یَومَئِذٍ مِن أهلِ الکُوفَه ثَلاَثِینَ ألفاً وَ مِن سَائِرِ النَّاسِ سَبعِینَ ألفاً فَیَلقَاهُم بِصِفِّینَ مِثلَ المَرَّةِ الأولَی حَتَّی یَقتُلَهُم وَ لَا یَبقَی مِنهُم مُخبِراً ثُمَّ یَبعَثُهُمُ اللهُ عَزَّوَجَلَّ فَیُدخِلُهُم أشَدَّ عَذَابِهِ مَعَ فِرعَونَ وَ آلِ فِرعَونَ ثُمَّ کَرَّةً أخرَی مَعَ رَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) حَتَّی یَکوُنَ خَلِیفَةً فِی الأرضِ وَ تَکُونَ الأئِمَّةُ (علیه السّلام) عُمَّالَهُ وَ حَتَّی یَبعَثَهُ اللَّهُ عَلَانِیَةً فَتَکُونَ عِبَادَتُهُ عَلاَنیةً فِی الأرضِ کَمَا عَبَدَ اللَّهَ سِرّاً فِی الأرضِ ثُمَّ قَالَ ای و اللَّهِ وَ اضعَافَ ذَلِکَ ثُمَّ عَقَدَ بِیَدِهِ أضعَافاً یُعطیِ اللَّهُ نَبِیَّهُ (صلی الله علیه و آله و سلم) مُلکَ جَمِیعِ أهلِ الدُّنیَا مُنذُ یَومَ خَلَقَ اللَّهُ الدُّنیَا إِلَی یَومِ یُفنِیهَا حَتَّی یُنجِزَ لَهُ مَوعُودَهُ فِی کِتابِهِ کَمَا قَالَ لِیُظهِرَهُ عَلَی الدِّینِ کُلِّهِ وَ لَو کَرِهَ المُشرِکُونَ(7)؛
حضرت علی (علیه السّلام) یک بار با فرزندش امام حسین (علیه السّلام) به زمین بازخواهد گشت و پرچم آن حضرت را گرفته و از بنی امیه و معاویه و آل معاویه و هر کس که در جنگ (کربلا) به او کمک کرد، انتقام می گیرد. سپس خداوند یارانش را از کوفه که سی هزار و از سایر مردم، هفتاد هزار نفر هستند، به سوی آن ها می فرستد و در صفین با هم روبه رو شده و مثل دوره اول، به جنگ پرداخته و حضرت، آنها را به قتل می رساند و خداوند ایشان را برانگیخته و آن ها را در شدیدترین عذاب ها، همراه با فرعون و خاندانش مبتلا خواهد کرد. برگشت دیگری هم حضرت، با نبی اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) دارد تا خلیفه روی زمین باشد و ائمّه دیگر، همه عمال و از کارگزاران و فرماندهان او خواهند بود و به صورت علنی برانگیخته می شود. پس عبادت او در زمین، به طور آشکار خواهد بود؛ همان گونه که خداوند را به صورت پنهانی در زمین عبادت کرد، خداوند پادشاهی همه دنیا را از زمانی که آن را آفرید تا هنگامی که آن را از بین خواهد برد، به پیامبرش عطا می کند تا به وعده ای که در کتابش به او داده است، وفا کند؛ همان گونه که فرمود: «آن [ دین حق ] را بر همه آیین ها پیروز گرداند؛ هر چند مشرکان دوست نداشته باشند.»
این روایت، دلالت می کند که امیرمؤمنان (علیه السّلام) چند رجعت دارد. امّا سند آن به سبب عمرو بن شمر، ضعیف می باشد و قابل استناد نیست. ابن غضائری می گوید: «عمر بن شمر.... ضعیفٌ»(8) و علّامه حلی می گوید: عمروبن شمر جدّاً ضعیف است.(9)
در این سند فرد دیگری وجود دارد به نام حسین بن بزّاز یا رزّاز که در کتاب های رجال نیامده است؛ بنابر این ضعیف می باشد.
روایت دیگری وجود دارد که امیرمؤمنان (علیه السّلام) بعد از منتصر، رجعت می کند. آن روایت را در تکرّر رجعت امام حسین (علیه السّلام) آورده و مفصلاً مورد بحث قرار خواهیم داد. روایت دیگری در إیقاظ از کتاب مشارق الانوار الیقین فی حقایق اسرار امیر المؤمنین آورده است که امیر مؤمنان دو بار رجعت می کند و دو بار شهید می شود، به دلیل عدم وجود سند، از آوردن آن صرف نظر کردم.(10)
البتّه علّامه مجلسی درباره این کتاب می گوید:
آنچه که در این کتاب وجود دارد، مورد اعتماد نیست؛ چون صحیح و غیرصحیح از هم جدا نشده است و روایات مرفوعه را نیز آورده. آنچه که روایات صحیح بود، از آن کتاب آوردم.(11)
و این روایت، در بحارالانوار نیامده است و همچنین در باقی کتاب های روایی، هر چند جست و جو کردم، نیافتم.

ب. تکرّر رجعت امام حسین (علیه السّلام)

امام حسین (علیه السّلام) در عصر ظهور امام زمان، یکی از اوّلین رجعت کننده ها خواهد بود و از برخی روایات استفاده می شود که آن حضرت، رجعت های متعدّد دارد. که نیاز به بررسی این گونه روایات است، تا وضعیت تکرّر رجعت آن حضرت معلوم شود.
روایات در این باره زیاد است و ما چند روایت را که بیشتر به آن ها توجّه شده است، می آوریم.
1. امام صادق (علیه السّلام) درباره آیه (ثُمَّ رَدَدنا لَکُمُ الکَرَّةَ عَلَیهِم)(12)؛ سپس شما را دوباره بر آن ها چیره می گردانیم»فرمودند:
... خُرُوجُ الحُسَینِ (علیه السّلام) فِی سَبعِینَ مِن أصحَابِهِ عَلَیهِم البَیضُ المَذَهَّبُ لِکُلِّ بَیضَةٍ وَ جَهَانِ المُؤدُّونَ إِلَی النَّاسِ أنَّ هَذَا الحُسَینَ قَد خَرَجَ حَتَّی لَا یَشُکَ المُؤمِنُونَ فِیهِ وَ أنَّهُ لَیسَ بِدَجَّال وَ لَا شَیطاَن وَ الحجّة القَائِمَ بَینَ أظهُرِهِم فَإذَا استَقَرَّتِ المَعرِفَةُ فِی قُلُوبِ المُؤمِنِینَ أنَّهُ الحُسَینَ (علیه السّلام) جَاءَ الحجّة المَوتُ فَیَکُونُ الَّذیِ یَغَسِّلُهُ وَ یُکَفِّنُهُ وَ یُحَنِّطُهُ وَ یَلحَدُهُ فِی حُفرَتِهِ الحُسَینَ بنَ عَلِی (علیه السّلام) وَ لَا یَلِی الوَصِی إِلَّا الوَصِیُّ (13)
[مراد از آیه ] خروج امام حسین با هفتاد تن از اصحابش [در زمان رجعت است ] در حالی که کلاه خودهای زرّین که دو رو دارد، بر سر دارند و اعلام کننندگانی به مردم برسانند، این حسین است که خارج شده، تا آن جا که مؤمنان هیچ شک و تردید درباره او نکنند و بدانند که او دجّال و شیطان نیست و او است حجّت قائم [به حق ] میام شما. وقتی شناخت و آگاهی در دل های مؤمنان به وجود آمد که او حسین است، مرگ حجّت فرا خواهد رسید. پس کسی که او را غسل می دهد و کفن و حنوط می کند و در قبرش می گذارد، حسین بن علی است و امور پس از مرگ جانشین (پیامبر) را جز جانشین او سرپرستی نمی کند.
ظاهر این روایت، خروج امام حسین (علیه السّلام) در اواخر عمر حضرت مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) است که دومین رجعت آن حضرت باشد؛ چون قبلاً به اثبات رسید که اوّلین رجعت وی، در آغاز ظهور حضرت قائم تحقّق می یابد.
اما اشکالی که وجود دارد، مانع از استدلال به این روایت می شود. در سند این حدیث، سهل بن زیاد و محمّد بن حسن بن شمون و عبدالله بن عبدالرحمن الاصم و عبدالله بن قاسم البطل وجود دارد.
درباره «ابن شمون» گفته شده است که جدّا ضعیف و غالی می باشد. دیگری «عبدالله بن عبدالرحمن الاصم » است که علاوه بر تضعیف و غلو، درباره اش چنین گفته شده است:« لیس بشی ء» و از دروغ سازان بصره بوده است.(14)
نیز عبدالله بن القاسم بطل درباره اش گفته شده است: کذّاب، غال، یروی عن الغلاة، لا خیره فیه، ولا یعتّد بروایته؛(15) او دروغ پرداز و غالی است، از غلات روایت می کند، اعتماد به روایت او نمی شود.
بنابراین با این روایت ضعیف نمی توان «رجعت دوّم » امام حسین (علیه السّلام) را اثبات کرد.
2. در تفسیر عیاشی نیز روایتی آمده به همین مضمون با تفاوت جزئی، امّا بدون سند.(16)
3. از امام صادق (علیه السّلام) نقل شده است که فرمودند:
وَ عَنهُ (علیه السّلام) وَ یُقبِلُ الحُسَینُ (علیه السّلام) فِی أصحَابِهِ الَّذینَ قُتِلُوا مَعَهُ وَ مَعَهُ سَبعُونَ نَبِیّاً کَمَا بَعَثُوا مَعَ مُوسَی بنِ عِمرَانَ فَیَدفَعُ إلَیهِ القَائِمُ (علیه السّلام) الخَاتَمَ فَیَکُونُ الحُسَینُ (علیه السّلام) هُوَ الَّذِی یَلِی غُسلَهُ وَ کَفنَهُ وَ حَنُوطَهُ وَ یُوَارِیِهِ فِی حُفرَتِهِ (17)؛
امام حسین (علیه السّلام) با اصحابش که همراه او کشته شدند، می آید و هفتاد پیامبر با او خواهند بود؛ همان گونه که آن ها با موسی بن عمران هم مبعوث شدند. آن گاه قائم (علیه السّلام) انگشتر را به او می دهد و حسین همان کسی است که او را غسل می دهد و کفن و حنوط می کند و در قبرش می گذارد.
ظاهر این روایت نیز، بازگشت امام حسین (علیه السّلام) در اواخر عمر حضرت مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) است. چون در پایان عمرِ یک امام، انگشتر تحویل می گردد.
امّا این روایت، مرسل است و حجّیت ندارد. شهید ثانی می نویسد: «حدیث مرسل مطلقا حجّت نیست.»(18) گذشته از این کلمه «یقبل» که در اوّل روایت آمده است، از آن استفاده رجعت نمی شود.
در نتیجه به این روایت، نمی شود برای اثبات رجعت دوّم استدلال کرد.
4. عمروبن ثابت از جابر نقل کرده که:
عَمرُو بنُ ثَابِتٍ عَن جَابِرٍ قَالَ سَمِعتُ أبَا جَعفَرٍ (علیه السّلام) یَقُولُ وَ اللَّهِ لَیَملِکَنَّ رَجُلٌ مِنَّا أهلَ البَیتِ بَعدَ مَوتِهِ ثَلاثَ مِأئَهِ سَنَةٍ وَ یَزدَادُ تِسعاً قَالَ فَقُلَتُ فَمَتَی یَکُونُ ذَلِکَ قَالَ فَقَالَ بَعدَ مَوتِ القَائِمِ (علیه السّلام) قُلتُ لَهُ وَ کَم یَقُومُ القَائِمُ فِی عَالَمِهِ حَتَّی یَمُوتَ قَالَ فَقَالَ تِسعَ عَشرَة سنة مِن یَومِ قِیامِهِ إلِی یَومِ مَوتِهِ قَالَ قُلتُ لَهُ فَیَکُونُ بَعدَ مَوتِهِ الهَرجُ قَالَ نَعَم خَمسِینَ سَنَةً ثُمَّ یَخرُجُ المُنتَصِرُ إلَی الدُّنیَا فَیَطلُبُ بِدَمِهِ وَ دِمَاءِ أصحَابِهِ فَیَقتُلُ وَ یَسبِی حَتَّی یُقَالَ لَو کَانَ هَذَا مِن ذُرِّیَّهِ الأنبیَاءِ مَا قَتَلَ النَّاسَ کُلَّ هَذَا القَتلِ فَیَجتَمِعُ عَلَیهِ النَّاسُ أبیَضُهُم وَ أسوَدُهُم فَیَکثُرُونَ علَیَهِ حَتِّی یُلجِئُوهُ إلَی حَرَمِ اللّهِ فَإذَا اشتَدَّ البَلاءُ عَلَیهِ وَ قُتِلَ المُنتَصِرُ خَرَجَ السَّفاحُ إلَی الدُّنیَا غَضَباً لِلمُنتَصِرِ فَیَقتُلُ کُلَّ عَدُوًّ لَنَا وَ هَل تَدرِی مَنِ المُنتَصِرُ وَ مَن السَّفَّاحُ یَا جَابِرُ. المُنتَصِرُ الحُسَینُ بنُ عَلِی وَ السَّفَّاحُ عَلِی بنُ أبِی طَالِبٍ (علیه السّلام) (19)؛
جابر گفت: از امام باقر (علیه السّلام) شنیدم که می فرماید:«به خدا سوگند! مردی از ما اهل بیت حکومت می کند، بعد از مرگش، سیصد و نه سال بر آن می افزاید.» عرض کردم:« آن، در چه زمانی خواهد بود؟» فرمود:«بعد از رحلت قائم (علیه السّلام).»
به ایشان عرض کردم:«قائم تا روز وفاتش، چه مدّت در عالم خود می ماند؟» فرمود:« از روز قیامش تا روز وفاتش، 19 سال».
عرض کردم: «آیا بعد از وفاتش آشفتگی (هرج و مرج) می باشد؟» فرمود: «بله، پنجاه سال. سپس منتصر به دنیا باز می گردد و خونخواهی خودش و یارانش را می کند و می کشد و اسیر می کند، تا آن جا که گفته می شود اگر او از فرزندان انبیاء (علیهم السّلام) بود، این چنین مردم را نمی کشت. سپس مردم از سیاه و سفید بر ضد او جمع می شوند تا این که (منتصر )از آن ها به حرم خدا پناه می برد. هنگامی که بلا بر او شدید شد و منتصر کشته شد، سفاح به دنیا باز می گردد، در حالی که به سبب [کشته شدن ] منتصر غضبناک است. سپس تمام دشمنان ما را می کشد. ای جابر! آیا می دانی منتصر کیست و سفاح چه کسی است؟ منتصر حسین بن علی (علیه السّلام) و سفاح علی بن ابی طالب (علیه السّلام) است.»
این روایت با اشکالاتی روبرو است:
الف. سلسله سند آن حذف شده است. این قسم روایات ضعیف به شمار می آیند.
ب. از این روایات دانسته می شود که پنجاه سال هرج و مرج است که حجّت خدا روی زمین وجود ندارد و این با معارف دینی و معتقدات شیعی که زمین خالی از حجّت خدا نمی ماند، مخالف است؛ «لولا الحجّة لساخت الأرض اهلها».
ج.حاکمیت امام حسین که پس از قائم آغاز می شود، با هرج و مرج پنجاه ساله و کشته شدن آن حضرت اصلاً سازش ندارد؛ زیرا اگر حکومت 309 ساله پس از قائم آغاز شود، هرج و مرج پنجاه ساله معنا ندارد و اگر پنجاه سال به طول بینجامد تا حکومت آن حضرت آغاز شود، تعبیر حکومت پس از قائم بی معنا می شود. به هر صورت به این روایت نمی شود تمسّک کرد.
همین روایت، در منتخب الأنوار المضیئه، ص 203 و نیز بحارالأنوار، ج53، ص 103 با کیفیت دیگر هم نقل شده است. البته بدون سند؛ بنابراین روایت مرفوع و ضعیف است.
5.الفَضلُ بنُ شَاذَانَ عَنِ الحَسَنِ بنِ مَحبُوبٍ عَن عَمرو بنِ أبی المِقدَامِ عَن جَابِرٍ الجُعفِی قَالَ سَمِعتُ أبَا جَعفَر (علیه السّلام) یَقُولُ وَ اللَّهِ لَیَملِکَنَّ مِنَّا أهلَ البَیتِ رَجُلٌ بَعدَ مَوتِهِ ثَلَاثَمِائَةِ سَنَة یَزدَادُ تِسعاً قُلتُ یَکُونُ ذَلِکَ قَالَ بَعدَ القَائِمِ قُلتُ وَ کَم یَقُومُ القَائِمُ فِی عَالَمِهِ قَالَ تِسعَ عَشرَةَ سَنَةً ثُمَّ یَخرُجُ المُنتَصِرُ فَیَطلُبُ بِدَمِ الحُسَینِ وَ دِمَاءِ أصحَابِهِ فَیَقتُلُ وَ یَسبِی حَتَّی یَخرُجَ السَّفَّاحُ (20)
جابر جعفی گوید: از امام باقر (علیه السّلام) شنیدم که می فرماید:«به خدا سوگند! مردی از ما اهل بیت حکومت می کند. بعد از مرگش سیصد و نه سال بر آن می افزاید.» عرض کردم:« آن در چه زمانی خواهد بود؟»
فرمود:« بعد از قائم (علیه السّلام).» عرض کردم: «قائم چه مدّتی در عالم خود می ماند؟» فرمود:« نوزده سال. سپس منتصر خروج می کند. پس خون خواهی حسین (علیه السّلام) و اصحابش را می کند. پس می کشد و اسیر می کند، تا این که سفاح خروج می کند.»
این روایت، مثل روایات قبلی با ابهاماتی مواجه است.
الف. این که مصداق «رجل بعد موته» کیست، مشخّص نشده است. نیز عبارت «ثم یخرج المنتصر» آخر روایت، نامفهوم است.
ب. لفظ «یخرج» معنای غیر از رجعت هم می دهد. دلیل بر این که این جا به معنای رجعت باشد، معلوم نیست؛ چون هیچ فلسفه ای در رجعت دوّم وجود ندارد.
ج. این روایت با روایات صحیحی مبنی بر این که بعد از حکومت امام زمان، حکومتی نخواهد بود، نمی تواند تعارض داشته باشد؛ بنابراین رجعت دوّم امام حسین (علیه السّلام) به این روایت اثبات نمی شود.
د. نکته بسیار مهم و قابل توجّه این که مسأله امامت به عقیده شیعه امامیه، منصبی الهی و آسمانی است که از طرف خداوند با وحی الهی به پیامبر تعیین می شود. خداوند متعال حضرت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) را آخرین فرستاده خود برای جهانیان مبعوث کرد و پس از 23 سال سعی و کوشش بسیار در تبلیغ دین اسلام و تأسیس مدینه فاضله، در اوایل سال 11 هجری دیده از جهان فرو بست.
با رفتن آن حضرت، وحی و نبوّت پایان یافت و دیگر نه پیامبری خواهد آمد و نه شریعت جدیدی بنیان خواهد شد؛ امّا پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) در همین سال از طرف خداوند مأموریت پیدا کرد که دوران نبوّت ختم شده است و ولایت و امامت بعد از خود را مشخص کند. این روایت معروف را ابوخالد کابلی از امام چهارم (علیه السّلام) و آن حضرت از پدر بزرگوارش حضرت امام حسین (علیه السّلام) نقل کرده است.(21)
آن حضرت در غدیر خم این کار را عملی کرد و بعد از آن، تمام وظایفی که بر دوش پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) بود (غیر از مسئولیت ابلاغ وحی) پایان نیافت. پیامبر گرامی اسلام به فرمان خدا، بر امامت دوازده امام در موارد مختلف تصریح کرد. هم چنین امام پیشین بر امامت امام بعدی تصریح کردند. تعداد اوصیای پیامبر و جانشینان معصوم آن حضرت، دوازده نفرند. این گونه روایات، بسیار زیاد است که از طرق مختلف وارد شده است و صراحت دارند که اول آن ها حضرت علی (علیه السّلام) و آخر آنها حضرت مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) است.
آنچه قابل توجّه است این که؛ در هیچ یکی از این روایات نیامده که آخرین حجّت خدا که حضرت مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) است، بعد از خود، امامت را به کسان دیگری می سپارد.
اکنون سؤال این است: اگر بعد از حکومت حضرت قائم (عجل الله تعالی فرجه الشریف) حکومت دیگری باشد که بعضی ها قائل اند و می گویند: پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) یا امیرالمؤمنین (علیه السّلام) یا امام حسین (علیه السّلام) یا یکی دیگر از ائمّه (علیهم السّلام) بعد از حضرت مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) حکومت می کند، کیفیت تحویل امامت چگونه خواهد بود؟ یعنی اگر قائل شوند که پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) بعد از حضرت مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) حکومت می کند، این حکومت چگونه خواهد بود؟ با توجّه به این نکته که رجعت، بازگشت و وجود ثانوی است، در یک دوره جدید و عصر دیگر، نه ابتدای وجود؛ بنابراین آیا مجدّداً وحی و نبوّت آغاز می شود؟ و حال این که قبلاً بیان شد که در اواخر سال یازدهم هجری، مسأله نبوّت و وحی قطع گردید، برنامه نبوّت به امر خداوند به امامت تبدیل شد، طرح و ادّعای این گونه مسائل مهم اعتقادی با این اهمیتی که دارد، باید دلیل قوی و روشن داشته باشد که چنین دلیلی بر اثبات این مدّعا وجود ندارد و همچنین اگر امامت را به باقی معصومان (علیهم السّلام) تحویل دهد، در این صورت نیز باید دلیل متقن وجود داشته باشد.
پس به این نتیجه خواهیم رسید که طبق روایات وارد شده، حکومت حضرت مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) آخرین حکومت و پایان حکومت آن بزرگوار، پایان خط دنیا خواهد بود و بعد از رحلت حضرت قائم (عجل الله تعالی فرجه الشریف) طومار زندگی دنیا برای همیشه پیچیده شده و خورشید این عالم، غروب خواهد کرد و سپیده دم صبح قیامت طلوع می کند و انسان ها حیاتشان را به طریق دیگری ادامه می دهند. ما چه بخواهیم و چه نخواهیم، قیامت واقع شدنی است و روز حسابرسی بندگان فرا می رسد و مردم بر اساس رهبر و پیشوایشان در دنیا، گروه بندی شده و به مضمون آیه (یَومَ نَدعُوا کُلَّ أنَاسِ بِإِمَامِهِم)(22) به نام پیشوایشان فرا خوانده خواهد شد.

پی نوشت ها :

1.«مِن کِتَابِ الوَاحِدَة رَوِی عَن محمّد بنِ الحَسَن بنِ عَبدِ اللَّهِ الأطرُوشِ عَنِ جَعفَرِ بنِ محمّد البَجَلِی عَنِ البَرقِی عَن ابنِ أبی نجَرانِ عَن عَاصِمِ بنِ حُمَیدٍ عَن أبی جَعفَر البَاقِرِ (علیه السّلام) قَالَ قَالَ امیرِ المُؤمِنینَ (علیه السّلام) ... وَ ذَلِکَ قَولُهُ عَزَّوَجَلِ وَ إذ أخَذَ اللَّهُ مِیثاقَ النَّبیین لَما آتیتُکُم مِن کِتابٍ وَ حِکمَة ثُمَّ جاءَکُم رَسُولِ مُصَدِّقٌ لِما مَعَکُم لَتُؤمِنُنَ بِهِ وَ لَتَنصُرَّنَهُ یَعنیِ لَتُؤمِنُنَّ بِمحمّد (صلی الله علیه و آله و سلم) وَ لَتَنصُرنَّ وَصِیَّهُ وَ سَیَنصُرِونَهُ جَمیِعاً وَ أنَّ اللَّهَ أخَذَ مِیثاقیِ مَعَ مِیثاقِ محمّد (صلی الله علیه و آله و سلم) بالنُّصرة بَعضِنَا لِبعضِ فَقَد نَصَرتُ مُحَمَّداً وَ جَاهَدتُ بَینَ یَدیهِ وَ قَتَلتُ عَدُوَّهُ وَ وَفَیتُ لِله بِمَا أخَذَ عَلَی مِن المِیثاق وَ العَهدِ وَ النُّصرَةً لِمحمّد (صلی الله علیه و آله و سلم) وَ لَم یَنصُرنیِ أحَدٌ مِن أنبیَاءِ اللَّهِ وَ رُسُلِهِ وَ ذَلِکَ لِمَا قَبَضَهُمُ اللُهُ إلَیهِ وَ سَوفَ یَنصُرونَنی وَ یَکونُ لِی مَا بَینَ مَشرِقِهَا إلَی مَغربِهَا وَ لَّیَبعَثَنَّ اللَّهُ أحیَاءً مِن آدَمَ إلَی محمّد (صلی الله علیه و آله و سلم) کُلَّ نبی مُرسَل یَضرِبُونَ بَینَ یَدَی بِالسَّیفِ هَامَ الأموَاتِ وَ الأحیَاءِ وَ الثَّقَلَین جَمیعاً فیَا عَجَبَا وَ کَیفَ لاَ أعِجَبُ مِنِ أموَاتٍ یَبعَثُهُمُ اللهُ أحیَاءُ یُلَبُّونَ زُمرَةً زَمرَةً بالتَّلبیَة لَبّیکَ لَبَّیکَ یَا دَاعِی اَللهِ قَد تَخَلَّلُوا بسکِکِ الکُوفَةِ قَد شَهروا سُیُوفَهُم عَلَی عَوَاتِقِهم لَیَضرُبُون بهَا هَامَ الکَفَّرَةَ وَ جَبَابرتِهم وَ أتبَاعِهِم مِن جَبَّارَةِ الأَوَّلِین وَ الآخِریَنَ حَتَّی یُنجِزَ اللهُ مَا وَعِدّهم فِی قَولِهِ عَزّوَجَلَّ وَعَدَ اللَّهُ الَّذینَ آمَنُوا مِنکُم وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَیَستَخَلَفَنَّهُم فِی الأرض کَمَا استَخلَفَ الَّذینَ مِن قَبلِهِم وَ لَیُمَکِّنَنَّ لَهُم دینُهُم الَّذی ارتَضی لَهُم وَ لَیُبَدِّلَّنَهُم مِن بَعدِ خِوفِهِم أمناً یَعبُدُونَنِی لَا یُشرِکُونَ بی شیئاً ای یَعبُدُونَّنی آمِنیِن لَا یَخَافُونَ أحَداً مِن عِبَادِی لَیسَ عِندَهُم تَقِیَّةٌ وَ إنَّ لِیَ الکَرَّةَ بَعدَ الکَرَّةِ وَ الرجعة بَعدَ الرّجعة وَ أنَا صَاحِبُ الرَّجَعَاتِ وَ الکَرَّاتِ وَ صَاحِبُ الصَّولَاتِ وَ النَّقِمَاتِ وَ الدُّولَاتِ العَجِبیبَاتِ العَجِیبَاتِ...(بحارالأنوار، ج53، ص46)
2.رجال نجاشی، ص 62.
3.کافی، ج1، ص 197،ح3؛ بصائر الدرجات، ص 199.
4.مجمع البحرین، ج4، ص 31.
5.سَعدٌ عَن أبنِ أبی الخَطَّابِ عَن مُوسَی بنِ سَعدَانِ عَن عَبدِ اللَّهِ بنِ القَاسِمِ الحَضرِمِی عَن عَبدِ الکَریمِ بنِ عَمرو الخَثعَمِیِ قَالَ سَمِعتُ أبَا عَبدِالله (علیه السّلام) یَقُولُ إنَّ إبلِیسَ قَالَ أنظِرنِی إلی یَوم یُبعَثونَ فَأبَیِ اللَّهُ ذَلِکَ عَلَیهِ قالَ فَإنَّکَ مِن المُنظَرین إلی یَومَ الوَقتِ المَعلومُ فَأذَا کَانَ یَومُ الوَقتِ المَعلُومِ ظَهَر إبلِیسُ لَعَنهُ اللَّهُ فِی جَمیعِ أشیَاعِهِ مُنذُ خَلَقِ اللَّهُ آدَمَ إلی یَومِ الوَقتِ المَعلُومِ وَ هیِ آخِرُ کَرَّة یَکُرهَا أمیرِالمُؤمِنیِن (علیه السّلام) فَقُلتُ وَ إِنَّهَا لَکَرَّاتِ قَالَ نَعَم إنَّهَا لَکَرِّاتٌ وَ کَرَّاتٌ مَا مِن إمَامِ فِی قَرنِ إلّا وَ یَکُرُّ مَعَهُ البَّرُّ وَ الفَاجِرُ فِی دَهرهِ حَتِّی یُدِیلَ اللَّهُ المُؤمِن مِن الکَافِرُ فَإذَا کَانَ یَومٌ الوَقتِ المَعلَوم کَرَّ أمیِرُ المُؤمِنِین (علیه السّلام) فِی أصحَابِهِ وَ جَاءَ إبلِیسُ فِی أصحَابِهِ وَ یَکُونِ مِیقاتُهُم فِی أرض مِن أرَاضِی الفُراتِ یُقَال لَهُ الرَّوحَاءُ قرِیبٌ مِن کُوفَتِکُم فَیَقتَتِلُون قَتالاً لَم یُقتَتَل مِثلُهُ مُنذُ خَلَقَ اللهُ عزّ و جلّ العالمینَ فَکَأنِی أنظُرُ إلَی أصحَابِ عَلِی أمِیرالمُؤمِنیِنَ (علیه السّلام) قَد رَجَعُوا إلَیِ خَلفِهِمُ القَهقَرَی مِأتَةَ قَدَم وَ کَأنِی أنظُرُ إلَیهِم وَ قَد وَقعَت بَعضُ أرجُلِهِم فِی الفُراتِ فعِندَ ذَلِکَ یَهبطُ الجَبَّارُ عَزَّوَجَلَّ «فِی ظُلَلِ مِن الغَمامِ وَ المَلائکَةُ وَ قَضِیِ الأمر» رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) أمَامَهُ بیَدِهِ حَربَةُ مِن نُورِ فَإذَا نَظَرَ إلَیهَ إبلیسُ رَجَعَ القَهقَری ناکِصاً عَلَی عَقَبیهِ فَیَقُولوُن لَهُ أصحَابُهُ أینَ تُریدُ وَ قَد ظَفَرِتَ فَیَقولُ «إنِّی أریَ ما لا تَرونً»«إنِّی أخافُ اللّهَ رَبَّ العالَمین»فَیَلحَقُهُ النَّبی (صلی الله علیه و آله و سلم) فَیَطعُنُهُ طَعنَةُ بَینَ کتفیهِ فَیَکُونُ هَلاکُهُ وَ هَلاَکُ جَمیعِ أشیَاعِهِ فَعندِ ذَلِکَ یُعبَدُ اللُّهُ عَزَّوَجلَّ وَ لَا یُشرِکُ بِهِ شیئاً وَ یَملِکُ أمِیرالُمؤمنِینِ (علیه السّلام) أربعاً وَ أربَعیِن ألفَ سَنة حَتِّی یَلِدَ الرَّجُل مِن شِیعَة عَلِی (علیه السّلام) ألفَ وَلَدٍ مِن صُلبَهِ ذَکَراً وَ عِندَ ذَلَکَ تظهَر الجَّنتَانِ المُدهَا مَّتَانِ عِندَ مَسجِدِ الکُوفِة وَ مَا حَولَهُ بِمَا شاءَ اللَّهُ (بحارالانوار، ج53، ص 42؛ الزام الناصب، ص 332؛ الأیقاظ، ص 362).
6.کمال الدین، ج2، ص 371، ح5.
7.بحارالانوار، ج53، ص75.
8.رجال ابن غضائری، ص 74.
9.خلاصة الاقوال، ص 378.
10.الإیقاظ، ص 376.
11.بحارالانوار، ج1، ص 10.
12.سوره اسراء: 6.
13.عِدَةُ مِن أٌصحَابِنَا عَن سَهلِ بنِ زِیَادٍ عَن محمّد بنِ الحَسَنِ بنِ شَمُّون عَن عَبدِ اللَّهُ بنِ عَبدِ الرَّحمَنِ الأصَمٌ عَن عَبدِ اللّهِ بنِ القَاسِمِ البَطلِ عَن أبی عَبدِ اللّهِ (علیه السّلام) فِی قَولِهِ تَعَالی وَ قَضًینا إلی بَنی إسرائیل فِی اَلکتابٍ لَتُفسِدُنَّ فِی الأرضِ مَرَّتَین قَالَ قَتَلُ عَلی بن أبی طَالب (علیه السّلام) وَ طَعن الحَسَن (علیه السّلام) وَ لَتَعلُنَّ عَلُواً کَبیراً قَالَ قَتَلٌ الحُسَین (علیه السّلام) فَإذَا جَاءَ وَعدٌ أولاهُما فَإذَا جَاءَ نَصرُ دَم الحُسین (علیه السّلام) بَعَثنا عَلیکُم عِباداً لَنا أولَی بَاس شَدیدٍ فَجاسُوا خِلالً الدِّیار قَومٌ یَبعَثُهُمُ اللُّهُ قَبلَ خُروجِ القَائمِ (علیه السّلام) فَلَا یَدعُونَ وَتراً لآلِ محمّد إلّا قَتَلُوهُ وَ کانً وَعداً مَفعُولاً خُروجُ القَائمِ (علیه السّلام) ثُمَّ رَدَدنا لَکُم الکَرِّةَ عَلیِهم و ... (اصول کافی، ج8، ص 206).
14. جامع الروّاة، ج1،ص494 و ج2، ص92.
15.رجال نجاشی، ص226.
16.تفسیر عیاشی، ج2، ص 281.
17.بحارالانوار، ج53، ص103؛ مختصر بصائر الدرجات، ص 48.
18.الرّعایة فی علم الدرایة، ص 137.
19.اختصاص، ص 257.
20.غیبت طوسی، ص 478.
21.عَن الکَابُلِی عَن عَلِی بنِ الحُسَینِ عَن أبیهِ الحُسین بنِ عَلِی ع قَالَ دَخَلتُ عَلَی رَسُولِ اللَّهِ ص وَ هُوَ مُتَفَکِّرٌ مَغمُومٌ فَقُلتُ یَا رَسُولِ اللَّهِ مَا لِی أرَاَکَ مُتَفَکَّراً فَقَالَ یَا بُنی إنَّ الرُّوحَ الأمیِن قَد أتَانِی فَقَالَ یَا رَسُولِ اللَّهِ العَلِیِ الأعلَی یُقرئُکَ السَّلامَ وَ یَقُولُ لَکَ إنَّکَ قَد قَضَیتَ نُبُوَّتَکَ وَ استَکمَلتَ أیَّامَکَ فَاجعَلَ الأسمَ الاکبَرِ وَ مِیراث العِلم و آثاَرَ عِلمِ النُّبُوَّة عِندَ بنِ أبی طَالبَ ... قُلتُ یَا رَسُولَ اللَّهِ فَمَن یَملِکُ هَذَاَ الأمرِ بَعدِکَ قَالَ أبُوکَ عَلِیِ بنِ أبیِ طَالِب أخِی وَ خَلیفتِی وَ یَملِکُ بَعدَ عَلِی الحَسَن ثُمَّ تملِکُهُ أنتَ وَ تسعَةٌ مِن صُلبِکَ یَملَکُِهُ اثنَا عَشر إماماً ثُمَّ یَقومً قَائِمنُا یَملأ الدُّنیَا قِسطاً وَ عدلاً کَمَا مُلِئَت جَوراً و ظُلماً ... (بحارالانوار، ج36، ص 345، باب 41؛ ح 212؛ کفایة الاثر، ص 177، باب 25، ح6؛ الأنصاف ، ص 58، باب الهمزه، ح48).
22.سوره اسراء: 71

منبع مقاله :
محسنی دایکندی، محمدعظیم، (1389)، رجعت در عصر ظهور، قم، بنیاد فرهنگی حضرت مهدی موعود (عجل الله تعالی فرجه الشریف)، مرکز تخصصی مهدویّت، چاپ اول